ترمز بی ترمز !
يه عشقلاتی با رفيقش ميرن جاده چالوس ،
بعد از مدتی رفيق طرف میخوابه ،
طرف عشق لاتيه، همينجور كه رانندگی میكرده
يهو میزنه روی ترمز و میبينه: ای دل غافل، ترمز بی ترمز...!
خلاصه هر كاری كه میكنه میبينه نميتونه ماشينو نگه داره ،
سرشو كه بلند می كنه میبينه يه تريلی هم از روبرو پيچيد و داره مياد...
ميزنه رو پای رفيقش و ميگه: «اصغر... پاشو تصادفو عشق كن...!»
![]()
+ نوشته شده در ساعت توسط میلاد ستوده
|
تاسیس وبلاگ = 12/1/86