انتظار آمدنت ...
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و
دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و از تو می خواهم
که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی بیایی و مرا به
سرزمين آب هاي نقره اي ، به سرزمين آرزوها ببری و
امشب باز به گذشته مینگرم آنجا که در اوج نا امیدی
سر راهم قرار گرفتی و با نگاهت قلب یخ بسته ام را
گرما بخشیدی و امشب چون گذشته تمام حرفهایم
برای توست آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام
انتظار آمدنت را می کشند ...
![]()
تاسیس وبلاگ = 12/1/86