غروبی دیگر
غروب به دریا زد و رفت
و گیسوی خاکستری
در گفتگوی باران تنها ماند
زنی آواره و گریز با خاطره ای شکسته
و پیراهنی از گلهای پژمرده بهار
چشمی سوخته در آتش
با حکایت پنهان ماه
بر دریای ابرها
قلب خود را ارام میداند
بر ساحل غروبی دیگر
+ نوشته شده در ساعت توسط میلاد ستوده
|
تاسیس وبلاگ = 12/1/86