خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست

من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

همه به گریه ی ابر سیه گشودم چشم
در این افق که فروغی ز شادمانی نیست

نه من بسیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
ببزم ما رخی از باده ارغوانی نیست

ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست.