شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل

« كجا دانند حال ما » سبكباران ساحل ها

( حافظ )

در آن شب تاريك و گرداب هول انگيز

حافظ را

تشويش طوفان بود و « بيم موج » دريا بود

ما ، اينك از اعماق آْن گرداب

از ژرفاي آن غرقاب

چنگال طوفان بر گلو

هردم نهنگي روبرو

هر لحظه در چاهي فرو

تن پاره پاره ، نيمه جان ، در موج ها آويخته

در چنبر اين بهشت پايان دغل ، خون از سراپا ريخته

صد كوه موج از سرگشته ، سخت گشته

با ماتم اين كشتي بي ناخداي بخت برگشته

هر چند ، اميد رهايي مرده در دل ها

سر مي دهيم اين آخرين فرياد در آلود را

« آه ، اي سبكباران ساحل ها ....... »