زن و شوهری برای دهمين سالگرد ازدواجشون تو رستوران نشسته بودن

 كه شوهره ميزنه زير گريه و زنش ميگه برای چی گريه ميكنی ؟

مرده: يادته ده سال پيش منو تو تو ماشين با هم خلوت كرده بوديم ؟ زنه: آره .

 مرد: يادته بابات گفت من رييس پليسم برای اينكارت يا با دخترم

 ازدواج ميكنی يا ده سال ميری زندان ؟

زنه: آره ، چطور مگه ؟

 مرد : گريه ميكنم چونكه امروز آزاد ميشدم !