قالیچه جوانی
نشسته ایم بر قالیچه ای به اسم جوانی ... می تازیم و گرد و خاک می کنیم ...
زمین زیر پایمان است و اسیر یک بازی شدیم به اسم «غرور» ...
دیواری را برای پشت سر نهادن بلند نمی بینیم سرا پا شور...
برد و باخت را می شناسیم ؟؟؟ آشناییم با شئور؟؟ و جداییم با غم ؟؟
یا غرق در غرور ؟؟ چیزی در ماست روز و شب که آرام نداریم ...
چیزی از جنس جستجو ... چیزی مثل خیال یه آرزو ...
+ نوشته شده در ساعت توسط میلاد ستوده
|
تاسیس وبلاگ = 12/1/86