در همه عالم كسي به ياد ندارد
نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند
تنها با يك ترانه در همه ي عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
صبح كه در شهر ، آن ترانه درخشيد
نرمي مهتاب داشت ، گرمي خورشيد
بانگ : هزار آفرين ! زهر جا برشد
شور و سروري به جان مردم بخشيد
نغمه ، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
مشعل شب هاي رهروان فداكار
شعله بر افروختن به قلعه كوهسار
بوسه به ياران ، اميد و وعده به ديدار
خلق ! به بانگ " مرا ببوس " تو بر خاست
شهر ! به ساز " مرا ببوس " تو رقصيد
هر كس به هر كس رسيد نام تو را پرسيد
هركه دلي داشت ، بوسه داد و ببوسيد
ياد تو در خاطرم هميشه شكفته است
كودك من ، با " مرا ببوس " تو خفته است
ملت من ، با " مرا ببوس " تو بيدار
خاطره ها در ترانه ي تو نهفته است
روي تو رو بوسه داده ايم ، چه بسيار
خاك تو را بوسه مي دهيم دگر بار
ماهمگي " سوي سرنوشت " روانيم
زود رسيدي ! برو ، خدانگهدار
هاله ي مهر است اين ترانه ، بدانيد
بانگ اراده است اين ترانه ، بخوانيد
بوسه ي او را به چهره ها بنشانيد
آتش او را به قلعه ها برسانيد